121. ترس از اینکه چقدر تنها هستیم، ناشناس هستیم.

ساخت وبلاگ

اینجا هنوز مثل خانه‌ام است و راحتی‌اش مثل هیچ جای دیگر نیست. اما مجبور شده‌ام که بیشتر جای دیگری باشم. اینجا: http://t.me/NewtonIsLost 121. ترس از اینکه چقدر تنها هستیم، ناشناس هستیم....
ما را در سایت 121. ترس از اینکه چقدر تنها هستیم، ناشناس هستیم. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : uolaf-again بازدید : 70 تاريخ : چهارشنبه 19 شهريور 1399 ساعت: 22:37


یک نفر هست
که در دیدرس‌ش اگر باشی
چاره‌ای برایش نمی‌ماند
جز اینکه نگاهت کند
پنهانی.

 

121. ترس از اینکه چقدر تنها هستیم، ناشناس هستیم....
ما را در سایت 121. ترس از اینکه چقدر تنها هستیم، ناشناس هستیم. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : uolaf-again بازدید : 104 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 16:14

من خواب را به خاطر خودش نیست که دوست دارم. من خواب را ترجیح دادم؛ تقریباً به همه چیز. دیگر اینکه احساس خواب‌آلودگی بکنم یا بدنم به خواب نیاز داشته باشد موضوعیتی ندارند، چون انگار دائماً خواب‌آلوده و م 121. ترس از اینکه چقدر تنها هستیم، ناشناس هستیم....ادامه مطلب
ما را در سایت 121. ترس از اینکه چقدر تنها هستیم، ناشناس هستیم. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : uolaf-again بازدید : 109 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 16:14


مدتی است دلتنگت نشده‌ام و از من اگر بپرسی، می‌گویم دیگر هم نخواهم شد.

121. ترس از اینکه چقدر تنها هستیم، ناشناس هستیم....
ما را در سایت 121. ترس از اینکه چقدر تنها هستیم، ناشناس هستیم. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : uolaf-again بازدید : 111 تاريخ : سه شنبه 3 ارديبهشت 1398 ساعت: 14:48


[...]
من راه خانه‌ام را گم کرده‌ام 
اسامی آسان کسانم را 
نامم را، دریا و رنگ روسری تو را، ری‌را
دیگر چیزی به ذهنم نمی‌رسد 
حتی همان چند چراغ دور 
که در خواب مسافرانْ مرده بودند! 
من راه خانه‌ام را گم کرده‌ام
[...]
چه حوصله‌ئی ری‌را! 
بگو رهایم کنند،‌ بگو راه خانه‌ام را به یاد خواهم آورد 
می‌خواهم به جایی دور خیره شوم 
می‌خواهم سیگاری بگیرانم 
[...]
- آیا میان آن همه اتفاق 
من از سرِ اتفاق زنده‌ام هنوز!؟

121. ترس از اینکه چقدر تنها هستیم، ناشناس هستیم....
ما را در سایت 121. ترس از اینکه چقدر تنها هستیم، ناشناس هستیم. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : uolaf-again بازدید : 106 تاريخ : سه شنبه 3 ارديبهشت 1398 ساعت: 14:48


آره، این چیزی که هست رو دوست دارم. ولی ته دلم، اونجایی که خودِ واقعی و دیوانه‌م نشسته، می‌دونم ته این داستان می‌رسه به ترس. می‌دونم که اگه نمی‌ترسیدیم، طور دیگه‌ای می‌شد. منطقی هم هست، ترس‌مون ۹۷ درصد درسته.  ولی من اگه نمی‌ترسیدم، نمی‌ذاشتم بری. نمی‌ذاشتم بترسی. مجبورت می‌کردم بمونی. حیف که دستم کوتاهه از هزار جا.
توی یه دنیای موازی ولی، داستان‌مون یه طور دیگه می‌شه.
In another life, i would make you stay.

121. ترس از اینکه چقدر تنها هستیم، ناشناس هستیم....
ما را در سایت 121. ترس از اینکه چقدر تنها هستیم، ناشناس هستیم. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : uolaf-again بازدید : 161 تاريخ : سه شنبه 3 ارديبهشت 1398 ساعت: 14:48


«شاید مشکل همین باشد. همین که دریای حرف‌های قشنگ‌ات از جلبک‌های زشت ترس پُر شده‌ است، همین که عاشقانه‌هایت انقدر وحشت‌زده‌اند. شاید مشکل همین باشد جانِ دلم.»

121. ترس از اینکه چقدر تنها هستیم، ناشناس هستیم....
ما را در سایت 121. ترس از اینکه چقدر تنها هستیم، ناشناس هستیم. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : uolaf-again بازدید : 126 تاريخ : سه شنبه 3 ارديبهشت 1398 ساعت: 14:48

توی صف بوفه‌ی دانشگاه، مکالمه‌ی دو تا پسر رو می‌شنیدم. یکیشون اینطوریه که موهای پرپشت بلند طلایی داره با چشمای رنگی. ازدواج کرده بود. پشمای اون دوستش ریخته بود. ازش پرسید قبلنم کسی تو زندگیت بوده؟ گفت 121. ترس از اینکه چقدر تنها هستیم، ناشناس هستیم....ادامه مطلب
ما را در سایت 121. ترس از اینکه چقدر تنها هستیم، ناشناس هستیم. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : uolaf-again بازدید : 135 تاريخ : سه شنبه 3 ارديبهشت 1398 ساعت: 14:48


نشسته بودم سر کلاس حقوق خانواده؛ تهران، دانشگاه تهران.
یک لحظه ولی احساس کردم که رفتم دانشگاه تبریز، سال ۷۰ .
دختری بودم که روی نیمکت آخر کلاس نشسته بودم و همکلاسی‌هایم را نگاه می‌کردم. با خودم فکر می‌کردم که این پسرها، مرد که شدند و زن که گرفتند، زن‌هایشان را کتک می‌زنند؟
اسم یکی از این پسرها را خوب می‌دانم.
...
برگشتم سال ۹۷، دانشکده‌ی حقوق. به دختر نیمکت آخر، از ۲۷ سال پیش خبر دادم.

121. ترس از اینکه چقدر تنها هستیم، ناشناس هستیم....
ما را در سایت 121. ترس از اینکه چقدر تنها هستیم، ناشناس هستیم. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : uolaf-again بازدید : 125 تاريخ : سه شنبه 3 ارديبهشت 1398 ساعت: 14:48

من دیوونم درست، ولی آخه مگه توام دیوونه نبودی؟ مگه همیشه سر نمی‌زدی؟ ما هنوزم خیال‌مون جمعه، آخه قرارمون همینه، میزنه بارون عاقبت، امید داریم، گیرم ته دلمون گاهی یه ذره هول می‌کنیم، نکنه به عمرمون قد 121. ترس از اینکه چقدر تنها هستیم، ناشناس هستیم....ادامه مطلب
ما را در سایت 121. ترس از اینکه چقدر تنها هستیم، ناشناس هستیم. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : uolaf-again بازدید : 119 تاريخ : سه شنبه 3 ارديبهشت 1398 ساعت: 14:48